می کَنم الفبا را
روی لوحه ی سنگی
واو ... مثل ویرانی
دال ... مثل دلتنگی
بعد از این اگر باشم در نبود خواهم بود
مثل تاب بیتابی
مثل رنگ بیرنگی ...
+ به یاد تراریوم زیبای تو ... به یاد آرامش بودنت ... به یاد تو که همیشه دوستت خواهم داشت تا نفس باقیست ...
طوفان های بزرگ دنیا
زنانی هستند همچون من
که نسیمی سرخوش
بوی تو را
به مشامشان می رساند ...
+ آهنگ...
یک روز برای داشتن چیزی ، کسی ، ... خودتو به آب و آتیش میزنی ...
یک روز دیگه تو یه قدمی ات وایساده و فقط ...
کافیه دستت رو دراز کنی و بچینی ش
اما نه دستت بالا میاد ، نه چشمت بهش خیره میشه
و
نه عطرش میکشتت ...
در صدا کردنِ نام تو
یک "کجایی؟" پنهان است...
یک "کاش می بودی"
یک "کاش باشی"
یک "کاش نمی رفتی"
من نامِ تو را
حذف به قرینهء این همه دلتنگی و پرسش
صدا می زنم ...
من نه بهشت می خواهم
نه آسمان
و نه زمین ...
بهشت من ، زمین من و زندگیم نفس های آرام کودکی توست که در آغوشم به خواب می روی
من مادرم
همانی که خالقم ذره ای از عظمتش را به من بخشید تا تجربه کنم حس بزرگی و لامتناهی شدنش را ...
من هیچ نمی خواهم هیچ ... هیچ روزی به من تعلق ندارد ، همه روزها ، ساعتها و ثانیه های من تویی و من دستت را می گیرم تا به فردای انسانیت برسانم که این رسالت من است . بر تو و هیچ منتی از من بر تو وارد نیست که من
با اختیار به عشق
تو را به این دنیای پر آشوب
خونده ام ...
این بار هم می دانم حجم لبخند کودکانه ات می تواند معجزه زندگی دوباره ام باشد ...
عزیزم آهنگ صدایت با به دنیا آمدنت زیبا ترین ترانه زندگیم
نفس هایت تنها بهانه نفس کشیدنم و وجودت تنها دلیل زنده بودنم است
تولدت مبارک عشقم